ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻼﻏﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
، ﮐﻪ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﻏﻤﺎﻥ ﺗﺒﺮ ﺍﺳﺖ
!
.
.
رسیده ام به حس برگی که میداند باد از
هر طرف بیاید سرانجامش افتادن است
!
.
.
سرسوزنی اگر مرا میخواست ، زمین و زمان
را به هم میدوختم !.
.
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻲ ﻭ ﻣﻦ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﻜﺴﺘﻢ
.
ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﻢ ﺭﻳﺨﺖ ﺑﻪ
ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺳﻜﻮﺗﻢ.
.
این روزها
احساس میکنم چقدر شبیه سکوتم ، با کوچکترین حرفی
میشکنم !
+ نوشته شده در یکشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 13:31 توسط samaneh
|